سلمونی
دیروز برای اولین بار بوردیمت سلمونی موهاتو کوتاه کردیم.قبلاً دو دفعه توی خونه٬ بابا موهاتو کوتاه کرده بود ولی هر دو دفعه هم هیچ گریه نکردی٬ولی این بار همون لحظه ایکه وارد آرایشگاه شدیم خیلی متعجب به اطراف نگاه میکردی و خیلی شوکه شده بودی خب طبیعیه٬چون اولین بارت بود و با محیط اونجا هم آشنا نبودی!!لحظه ای که ماشین سر تراشی رو روشن کرد شروع به گریه کردن کردی!و تا آخر کار اشک میریختی الهی من قربون اون اشکات برم عزیزم.
این هم عکسایی از بعد از اصلاح و بازیگوشیهات:
عزیز دل مامان الآن دیگه میتونه بعضی کلمات رو تکرار کنه٬به هر چیزی که بخوای دست بزنی انگشتتو میبری طرفش و پشت سر هم میگی:بووه بووه...
آخه قبلاً هرچیز خطرناکی که میخواستی بهش دست بزنی بهت میگفتم بووه است حالا خودت قبل اینکه دست بزنی تکرار میکنی
چیزایی که بهشون خییلی علاقه داری:ماشین و توپ به ماشین و دوچرخه میگی نَنَّن!و بعضی وقتا اسباب بازیهات رو روی زمین میکشی و با صدات ادای ماشین رو در میاری و میگی:نَنَّن نَنَّن...
وقتی هم توی ماشین میشینیم خودتو میکشی طرف فرمون ماشین٬وقتی بابایی میره بیرون از ماشین میذارمت روی صندلی بابا تو هم فرمون رو میگیری و از ذوق و خوشحالی خودتو بالا پایین میکنی!!
وقتی هم توپتو میبینی چنان ذوقی میکنی و میگی:توووو
از هرچیزی مثل گردو ٬بادام و یا اسباب بازی٬دو تا توی دو دستت میگیری و میزنی به هم و با صداش میخندی٬بهت میگم چی میگه میگی:تک تک تک...
وقتی میری توی آشپزخونه و شیر آب رو میبینی تند تند میگی:آ آ آ آ...
آفرین پسر گلم
ولی چیزی که این روزا من و بابایی رو نگران کرده تنها گذاشتن پسر گلمونه!آخه من همین روزا دیگه باید برم سر کار خییلی برامون سخته!
ولی خب خدا رو شکر هم تو زیاد به من وابسته نیستی و بهونه نمیگیری و هم مامان بزرگا ازت مراقبت میکنن٬هر چند زحمتشون میشه ولی چاره ای نیست!تو هم براشون شیرین کاری میکنی تا ظهر که مامانی از سر کار برگرده...
مامان زری و مامان مریم دست گلتون درد نکنه٬ایشالله بتونم زحمتاتون رو جبران کنم.ایشالله سالهای سال سایتون بالا سرمون باشه