عرفانعرفان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

نفس مامان و بابا

فوت مادربزرگم

1394/8/25 16:17
نویسنده : مامان عرفان
8,187 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی بود که مادربزرگم زانوش ضربه دیده بود و یه مدت درحال استراحت بود که به عیادتش رفتیم و چند روز بعدش روز تاسوعا هرسال نذری میدن که همه ی بچه ها و نوه ها و نتیجه ها اونجا جمع میشن٬ما هم رفتیم ولی مادربزرگم بخاطر پاش نمیتونست بلند شه.هفته بعدش بهتر شده بود ولی چون از قبل نوبت عمل چشم داشت داییم بوردنش یاسوج و یه چشمشو که آب مروارید داشت عمل کردن و چند روز بعدش رفتیم دیدنش که خوب بودن و عرفانم از اون روز همش میگفت ننه مرجان پاش بووییه یا هم میگفت ننه مرجان چشم بووییه!!

چند روز بعدش زنگ به مامانم زده بودم و حال مادربزرگم رو پرسیدم گفت مثل اینکه عملش خوب نبوده و درد داشته بخاطر همین باز بردنش اتاق عمل بعد از اینکه بهوش اومده بوردنش خونه ی خالم که یاسوجه٬اونجا خوابیده بود وقتی بلند میشه یهو میفته و لگنش یه کم ضربه دیده بود و دکتر استراحت کامل بهش داده که نباید از جای بلند بالا و پایین بره حتی یه پله!!مامانم گفت امروز رفتم پیشش خوب بود فقط باید استراحت کنه٬از این خبر مامانم خیلی خییییلی نگران و ناراحت شدم که چرا این اتفاقها پشت سر هم براش پیش میاد!ناراحتناراحتناراحت خیلی دلم سوخت و گفتم امشب یا فردا یه سر بهش میزنم که عصر همون روز ۹۴/۸/۱۷ حول و هوش ساعت هشت شب بود که شنیدم مادربزرگم حالش بد شده و با اورژانس بردنش درمونگاه٬خییییلی نگران شدم همون لحظه به بابام زنگ زدم که شنیدم گفت ننه مرجان حالش بد شد آوردیمش اینجا گفتن ایست قلبی کرده و....گریهگریهگریه تا اون لحظه هیچ اتفاقی ایننننقد برام سخت و دردناک نبوده؛عرفان تو اتاق خواب بود و بابا احسانم توی مسیر بود٬تنها توی هال نشسته بودم و بدنم به لرزه درومده بود و همینجور بی اختیار اشک میریختم و با صدای بلند گریه میکردم که عرفان با صدای گریه یمن بیدار شد و من نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم٬عرفانم با تعجب نگام میکرد که بابا از راه رسید٬ و عرفانو گذاشتیم پیش عمه ها و رفتیم...

اون شب بدترین شب زندگیم بود!!...همه شوکه شده بودیم آخه مادربزرگ مهربونم خیلی سرحال بود و خییییلی ناگهانی رفت...حالا بابابزرگم تنها شده و وقتی گریه میکنه جیگرمونو کباب میکنه.

هنوز که هنوزه که یه هفته از اون اتفاق میگذره اصصصصصلاً باورمون نمیشه...خدا رحمتت کنه ننه مرجان مهربونم.خیییلی خییییلی دلم برات تنگ شده٬ همیشه روحت شاد باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)