اولین نوروز
یا مقلب القلوب والابصار
یا مدبر اللیل والنهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الا احسن الحال
عزیزم نوروز ۹۳ اولین نوروزی بود که پشت سر گذاشتی٬اولین نوروزی هم بود که سه نفری پای سفره هفت سین بودیم سال نو تحویل شد اولین عید و اولین بهار زندگیت مبارک عزززیزم
موقع تحویل سال برات دعا کردم که اولین بهار زندگیت با برکت و سبز باشه همچنین همه ی بهارهای زندگیت همیشه سبز باشه
انشالله ما هم بتونیم وظیفمون رو در تربیت و پرورش این گل زندگیمون به خوبی انجام بدیم.
این لباسای عیدته که اسفند ۹۲ رفته بودیم شیراز برات خریدیم و این کلاه خوشگلم خاله راضیه برات آورده بود دست خاله درد نکنه
الهی من فدات بشم چقد بهت میان
عزیزم عید امسال بابایی همش سر کار بود و نتونستیم بریم مسافرت ولی یه روز جمعه بابایی سر کار نرفت و به همراه عمه طاهره و عمه نرگس و عمه مریم رفتیم شهر بیشابور و از اونجا رفتیم کازرون و شب هم برگشتیم.خیلی خوش گذشت...
اینم عیدیی که باباجون(بابای خودم) بهت داد و تو هم با کمال میل اونو از بابایی گرفتی..!
البته عیدیی که بابای بابایی هم بهت داد فرصت نشد ازش عکس بگیرم! دستشون درد نکنه.ایشالله هیچوقت سایشون از سر ما کم نشه.دست همه ی اونایی که بهت عیدی دادن درد نکنه
خاله فاطمه هم یه تقویم ۹۳ با طرح عکست برات درست کرده بود
خاله جون دست گلت درد نکنه.
مامان بزرگ مامان زری حدوداً ۹۰ سالش هست که ماشالله هنوز سالم و سرحاله.انشالله صد سال دیگه هم سالم و سر زنده باشه...(تو چهارمین نبیره اش میشی!)هفته اول عید رو به همراه دایی های بابایی(دایی هوشمند و حشمت و وحید)و بچه ها رفته بودن مشهد پابوس امام رضا٬انشالله زیارتشون مورد قبول حق واقع بشه... وقتی که برگشتن هم برای عید دیدنی هم زیارت قبولی رفتیم خدمتشون٬وقتی ننه تو رو بغل کرده بود ازتون عکس گرفتم:
سیزده بدر امسال هم بارندگی بود نتونستیم بریم بیرون ولی مامان زری عصر همون روز به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) نذری خورش قیمه داشت چون غذای نذری بود یه کم از غذا به تو هم دادم خوردی.انشالله نذرشون قبول باشه.انشالله حاجت روا بشن.
مامان زری دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود...
تازه سیزده بدر اولین روزی بود که خودت با کمی سعی و تلاش برگشتی روی شکم.آفرین پسر زرنگم...