عرفانعرفان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

نفس مامان و بابا

از شیر گرفتن عرفان

1394/4/23 19:20
نویسنده : مامان عرفان
289 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر پسر گلم.

خیلی وقت بود که تصمیم داشتم از شیر بگیرمت ولی دودل بودم چون میگفتن بچه باید تا دوسال کامل شیر مادر بخوره ولی وروجک من خییییلی بد غذا بود و خودم هم شیرم خیلی کم بود و فقط وابسته شده بودی که فقط مک بزنی که اینجوری نه غذا میخوردی نه شیر کافی٬بخاطر همین تصمیم داشتم از شیر بگیرمت که حداقل گرسنه که بشی یه مقدار غذا بخوری٬و چون نزدیک به ماه رمضون هم بود گفتم قبلش ترکت بدم که من هم بتونم روزه رو کامل بگیرم٬از خیلیا شنیده بودم که از شیر گرفتن بچه خیلی سخته و به بچه هم خیلی فشار میاد به همین دلیل خیلی نگرانت بودم ولی خداروشکر خیییلی راحت ترک کردیچشمک 

یک نوع لاک بی رنگ مخصوص ناخن جویدن کودکان عمه زهرا داشت که ماهان رو هم بوسیله ی اون از شیر گرفته بود٬ازش گرفتم و شب اول بعد از اینکه خوابیدی یه کم روی نوک سینم زدم٬بیش از اندازه تلخ بود!!

نصف شب که بیدار شدی و بهونه ی لالایی رو گرفتی(آخه پسر گل من از همون اول به شیر مامان میگفت لالاییاز خود راضی) گذاشتم دهنت و به محض اینکه زبونت خورد و تلخیش رو احساس کردی خودتو عقب کشیدی و دوبار دیگه همین کارو تکرار کردی٬یه مقدار شیر توی لیوان مخصوصت آماده کرده بودم وقتی دیدی لالایی تلخه بیخیالش شدی و لیوان شیر رو بهت دادم و خوردی و درجا خوابت برد.و تا فردا ظهر هم هروقت بهونه ی لالایی میگرفتی و می دیدی تلخه میگفتی لالایی تَله و فقط سر ظهر که وقت خوابت بود توی بغلم اینقد گریه کردی که خوابت بردخواب ولی اون روز خیییلی خوب غذا خوردی چون گرسنه شده بودی!ولی خیییلی عذاب وجدان داشتم٬بخاطر همین تصمیم گرفتم که اگر بهونه گرفتی دیگه بهت شیر بدم ولی با کمال تعجب دیدم که دیگه اصصصصلاً سراغشو نگرفتی و حتی شب موقع خواب که همیشه باید لالایی میخوردی بعد میخوابیدی اون شب خیییلی راحت و بدون بهونه٬خودت خوابیدی٬ولی در حال خواب که بودی لالایی بهت دادم و تا دو سه روز همینطور بودی و هیچ سراغشو نمیگرفتی و غذا خوردنت هم خیلی خوب شده بود٬ولی موقع خوابیدن خودم بهت شیر میدادم ولی باز مثل قبل وابسته شدی و غذا خوردنت خیییلی کم شد و به همین خاطر تصمیم قطعی گرفتم که کلاً از شیر بگیرمت چون اونجوری خییییلی بهتر غذا میخوردی٬دو سه روز قبل از شروع ماه رمضون روز 25ام خرداد باز بوسیله ی همون لاک لالایی رو تلخ کردم و هروقت بهونشو میگرفتی خودت میدیدی که تلخه نمیخوردی و همش میگفتی لالایی تَله...پسر گلم اصصصصلاً اذیت نکرد و خیلی راحت و یک شبه لالایی رو ترک کردبای بای و غذا خوردنت هم خیییلی بهتر شد.من هم تونستم روزه هامو کامل بگیرم.بعد از اون چون شام میخوری شبها خییلی راحتتر میخوابی و تا صبح اصلاً بیدار نمیشی.خدایا شکرت پسر خوشگلم اینقد خوب و باهوشه...خدایا به خاطر این نعمت به این بزرگی  هزاران هزار بار شکرت میکنم...خدایا خودت همیشه نگهدارش باش و کمکمون کن بتونیم جوری تربیتش کنیم که امام زمان ازش راضی باشه...قلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)