مهمون
چند روز پیش عمو احمد و خاله الهام اومدن خونمون.برات یه گاو قرمز آورده بودن خیلی دوسش داری٬هر روز که از خواب بلند میشی میری سراغش به کمکش بلند میشی و سعی میکنی بری سوارش بشینی دستشون درد نکنه این چند روزی که اینجا بودن خییلی بهمون خوش گذشت٬یه روزش رفتیم روستای قلات کنار رود.کلی آتیش درست کردیم آخه عمو احمد آتیش درست کردنو خیلی دوس داره دیروز عصر حرکت کردند به سمت قم٬وقتی راهیشون کردیم و برگشتیم خونه من و بابایی خییلی حالمون گرفته بود آخه وقتی با همیم خیلی بهمون خوش میگذره و از اینکه رفته بودند ناراحت بودیم! امیدواریم به اونها هم خوش گذشته باشه ...
نویسنده :
مامان عرفان
15:30