بهار 94
سلامی به گرمی آفتاب بهاری به پسر نازنینم ساعت ۲ بامداد روز شنبه بود من مشغول چیدن سفره ی هفت سین و آماده کردن آجیل و شیرینی برای روی سفره بودم.گل پسری و بابایی خواب بودن٬یک ربع دیگه تا لحظه ی تحویل سال ۱۳۹۴ شمسی مونده بود.نمیتونستم پسرمو از خواب ناز بیدار کنم ولی بابایی رو بیدار کردم و دوتایی کنار سفره ی هفت سین منتظر لحظه ی تحویل سال نشستیم سال یک هزار و سیصد و نود و چهار مبارک باد میخواهم از خاطرات عید و بهار امسال بگم: امسال همچنان مثل سالهای قبل بابایی هشت روز اول عید رو سرکار بودن و ما فقط شبا میتونستیم عید دیدنی اقوام بریم٬تو این ایام عقد دختر عمم پروین بود و جشن نامزدی خاله فریده که روز یازدهم فروردین بود.ان شاالله خوشب...
نویسنده :
مامان عرفان
13:55